BAUDELAIRE


بودلر شاعر فرانسوی درسال 1821 متولد شدو در سال 1867 وفات کرد.بودلر در اشعارش سعی کرده ارتباط بین بدی وخوبی را نشان دهد.خوشبختی و ایده ال دست نیافتنی - خشونت و لذت و همین طور دلتنگی و تمایل به مکانی دیگردر کتاب دعوت به سفر.



ارتفاع


بالای برکه ها، بالای دره ها

کوهها ، جنگلها، دریاها ،ابرها

بالای خورشید

بالای مرزها، ستاره ها،



ای روح من با چابکی عبور کن

و همانند شناگری ماهر

که امواج را نمی فهمد

شادی کنان عبور کن

از عظمتی عمیق

با لذتی وسیع



پرواز کن

دوراز بخارهای بیمارگون

و خود را در هوایی زیبا زلال ساز

و بنوش همانند شرابی ناب و الهی

آتش روشنی را که میدرخشد

در فضاهای صاف و پاک



در ورای همه ی دردها و غمها

خوشبخت آنیست که بتواند

با بالهایی قوی بسوی

دشتهای روشن و آرام پرواز کند



خوشبخت آنیست که افکارش همانند غزلاغ

بطرف آسمانها ازادانه پروازکند

بالهایش را بروی زندگی بگستراند

وبی درنگ بفهمد

زبان گلها و اشیا صامت را


بودلر







le titre : Les Fleurs du mal

Au-dessus des étangs, au-dessus des vallées,
Des montagnes, des bois, des nuages, des mers,
Par delà le soleil, par delà les éthers,
Par delà les confins des sphères étoilées,
Mon esprit, tu te meus avec agilité,
Et, comme un bon nageur qui se pâme dans l'onde,
Tu sillonnes gaiement l'immensité profonde
Avec une indicible et mâle volupté.
Envole-toi bien loin de ces miasmes morbides ;
Va te purifier dans l'air supérieur,
Et bois, comme une pure et divine liqueur,
Le feu clair qui remplit les espaces limpides.
Derrière les ennuis et les vastes chagrins
Qui chargent de leur poids l'existence brumeuse,
Heureux celui qui peut d'une aile vigoureuse
S'élancer vers les champs lumineux et sereins ;
Celui dont les pensers, comme des alouettes,
Vers les cieux le matin prennent un libre essor,
- Qui plane sur la vie, et comprend sans effort
Le langage des fleurs et des choses muettes !
de Charles BAUDELAIRE recueil : Les fleurs du mal





شامگاه

شب دل انگیز
دوست مجرم
ره می گشاید
اسمان همانند شریک جرم
به تیرگی میگراید
و انسان با بی صبری
خودرا به لباس حیوانی درنده میاراید
ای شب دوست داشتنی
دوست داشتنی برای آنی که
بازوانش بدون نیرنگ می گوید
امروزکار کردیم
شب چه آرامش بزرگیست
برای روحی که از دردی جانکاه در عذاب است
برای دانشمندی که پیشانیش پر بار است
و کارگر خمیده ای که بسوی خوابگاهش رهسپار است
اما اهریمنان بیدارند
از میان نوری که باد به ارمغان می آورد
روسپیگری در کوچه ها نمایان است
و در همه جا پنهانی راه می گشاید
همچون لانه ها ی مورچگان
دشمن هم در دل شهر در حرکت است
همانند کرمی که پنهان می دارد
غذایش را از انسان
صدای صوت مطبخ ها از گوشه و کنار
بگوش میرسد
ارکسترها مینوازند
میزهای میزبان
با بازی های لذت بخش تزیین میشوند
و دزدان بیرحم بزودی
کارشان را آغاز می کنند
و میگشایند به آرامی درها را
و می ربایند صندوق هارا
برای چند روز آذوقه
و هدیه ای ازبرای معشوقه
تفکر کن ای روح من
و ببند گوشهایت را بروی این صداها
اکنون زمانیست که درد بیماران بی حداست
شب تاریک گلویشان را میفشارد
و سرنوشتشان پایان می پذیرد
مریضخانه ها لبریز است
از آه و درد عطراگینشان
انها هرگز شیرینی کانونی گرم را نچشیدند
و هرگز هم فرصت زیستن نیافتند

ترجمه از فرانسه اثری از بودلر

Voici le soir charmant, ami du criminel ;
Il vient comme un complice, à pas de loup ; le ciel
Se ferme lentement comme une grande alcôve,
Et l'homme impatient se change en bête fauve.

Ô soir, aimable soir, désiré par celui
Dont les bras, sans mentir, peuvent dire : Aujourd'hui
Nous avons travaillé ! - c'est le soir qui soulage
Les esprits que dévore une douleur sauvage,
Le savant obstiné dont le front s'alourdit,
Et l'ouvrier courbé qui regagne son lit.
Cependant des démons malsains dans l'atmosphère
S'éveillent lourdement, comme des gens d'affaire,
Et cognent en volant les volets et l'auvent.
À travers les lueurs que tourmente le vent
La Prostitution s'allume dans les rues ;
Comme une fourmilière elle ouvre ses issues ;
Partout elle se fraye un occulte chemin,
Ainsi que l'ennemi qui tente un coup de main ;
Elle remue au sein de la cité de fange
Comme un ver qui dérobe à l'Homme ce qu'il mange.
On entend çà et là les cuisines siffler,
Les théâtres glapir, les orchestres ronfler ;
Les tables d'hôte, dont le jeu fait les délices,
S'emplissent de catins et d'escrocs, leurs complices,
Et les voleurs, qui n'ont ni trêve ni merci,
Vont bientôt commencer leur travail, eux aussi,
Et forcer doucement les portes et les caisses
Pour vivre quelques jours et vêtir leurs maîtresses.

Recueille-toi, mon âme, en ce grave moment,
Et ferme ton oreille à ce rugissement.
C'est l'heure où les douleurs des malades s'aigrissent !
La sombre Nuit les prend à la gorge ; ils finissent
Leur destinée et vont vers le gouffre commun ;
L'hôpital se remplit de leurs soupirs. - plus d'un
Ne viendra plus chercher la soupe parfumée,
Au coin du feu, le soir, auprès d'une âme aimée.

Encore la plupart n'ont-ils jamais connu
La douceur du foyer et n'ont jamais vécu !



1 نظرات:

لیلا فیروزمند ۱۹ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۲:۳۵  

با سلام ودرور به شما...
من علاقه ی عمیقی به شعر و ادبیات فرانسه به خصوص دوره ی رمانیسم دارم..همچون تمامی هنرهای این دوره ی زیبا مثل موسیقی های الهام گرفته همچون سرناد فرانتس شوبرت..
وچه ترجمه ی زیبا و دل انگیزی که به تبحر تمام احساس را از لابه لای کلام منتقل می کنید..
بسییار خوشوقت شدم از یافتن وبگاه شماو بسیار مسرور خواهم شد از آشنایی بیشتر با شما..
موفق و موید باشد
لیلا

ارسال یک نظر

About this blog

شکوهه عمرانی

مقیم کشور سوییس ، شهر ژنو
شاعر و مترجم سرشناس ایرانی
نخستین مترجم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به زبان فرانسه
همکار فرهنگی سازمان ملل متحد
مدیر رادیو کلید تمدن

دارای کتاب های :
- سخنان بزرگان جهان به زبانهای فارسی و فرانسه در 3 جلد
- جادوی سخن
- برگزیده ای از اشعار شاعران فرانسوی زبان
- اشعار شکوه به فارسی وفرانسه